درس های زندگی






کار کردن برای خدا

از کارهای مهم آیة الله بروجردی، احداث بناهای عمومی بود که در قم ، نجف ، سامرا ، اروپا و امریکا صورت گرفت . ایشان یک هفته قبل از رحلتشان نامه ای برای وکیل خود در نجف نوشته که یک هفته پس از رحلتشان به دست وکیل می رسد . در آن نامه آمده است : «شنیده ام در نجف ، حمّام درستی وجود ندارد . شما زحمتی بکشید ، فعالیتی بکنید تا یک حمّام مناسبی در آن جا تأسیس شود . هم چنین شنیده ام شیعه ها در بغداد ، مسجد مناسبی ندارند . در یک جای خوبِ بغداد ، یک مسجدی بنا کنید . وقتی کار برای خدا باشد ، خدا مابقی را فراهم می کند» .
هم چنین برای ساختن مسجد اعظم قم به ایشان عرض شد : 35 تُن، آهن کم داریم . ایشان با آن که در آن زمان دستشان تنگ بود ، به یکی از دوستان به نام حاج احمد فرمود : «این آهن را تهیه کنید» . حاج احمد برای خرید آهن به تهران رفت و بعد از کم و زیاد کردن قیمت و چانه زدن ، آهن را به مبلغ 110 هزار تومان خریداری کرد . وقتی نزد آقای بروجردی آمد ، ایشان فرمود : «الآن نقد ندارم . این ده هزار تومان را بگیر . بقیه را هم بعدا می دهم» . وقتی حاج احمد پول را برای تحویل برد ، آهن فروش گفت : «من این آهن ها را برای پول ندادم؛ بلکه برای خانه خدا دادم» .
حاج احمد که از این رفتار، متعجب شده بود ، گفت : شما ابتدا آن قدر سختگیری کردید و چانه زدید و حالا می گویید : پول نمی خواهم . آهن فروش گفت : «سختگیری کردم می خواستم چیزی که برای خدای متعال دادم در حسابم باشد؛ البته سهم امام یا وجوه شرعی دیگری هم بدهکار نیستم» . 1

**************
چند کار با هم

یکی از نزدیکان امام راحل می گوید : «در یکی از روزهای اوایل فروردین 68، حدود ساعت هفت بعد از ظهر ، حضرت امام ، حقیر را برای انجام دادن کاری احضار فرمودند . وقتی خدمتشان مشرّف شدم ، حدود یک ساعت از مغرب گذشته بود . حضرت امام در حالی که هنوز مشغول تعقیبات نمازهای مغرب و عشاء بودند ، اوّلاً تسبیح در دست ، ذکر می گفتند. ثانیا به پشت ، خوابیده بودند و با بالا و پایین بردن پاهایشان ، نرمش مخصوصی را که پزشک توصیه کرده بود ، انجام می دادند . ثالثا تصویر بدون صدای تلویزیون را می دیدند . رابعا به صدای رادیو گوش می دادند و خامسا علاوه بر همه این امور ، علی ، نوه عزیزشان در حالی که سعی می کرد از حرکت های امام تقلید کند در کنارشان دراز کشیده بود و امام ، همزمان ، او را مورد نوازش و توجّه قرار می دادند .
به طور مکرّر شاهد بودیم که حضرت امام ، هنگام قدم زدن عصرانه ، در دستی تسبیح داشتند و به ذکر مشغول بودند و در دست دیگر ، رادیویی کوچک داشتند که به آن گوش می کردند .2

**************
واعظ انار فروش

خاوری کاشانی ، شاعر جسور و مبارز ، در عصر مشروطیت می زیست . در اشعار او علاوه بردغدغه های سیاسی ، نگرانی ها و اهداف اجتماعی نیز هست . از نگاه او بحران های اجتماعی نیز به اندازه بحران های سیاسی، ضربه زننده است . در همان روزها به خطر استفاده از مواد مخدّر، آگاه شده و رساله ای به نام «کتاب محمود» در مذمت این امر تدوین کرد . از سوی دیگر ، خاوری ، خودکفایی و کار کردن را نیک می شمرد و می کوشید به شکلی نمادین ، این شایستگی را به مردم زمانه خود بیاموزاند . از جمله ابتکارات جالب او که با همکاری خواهرزاده شجاع و متفکرش ، آقا سید محمد رضا بدیع المتکلّمین انجام گرفت ، ماجرای انار فروشی بدیع المتکلمین بود . او از جمله واعظان برجسته تهران بود که محلّ رجوع مردم و مورد علاقه آنان بود . یک روز ، مردم تهران دیدند آقای بدیع المتکلّمین ، یک گاله بزرگ مملو از انار ، روی الاغ سفید خود بار کرده و خود با همان عبا و ردا و لباس معمولی روحانیون ، ترازویی به دوش کشیده و دنبال بار انار ، با همان آهنگ و لحنی که بالای منبر، مرثیه خوانی می کرد ، این اشعار را که خاوری ساخته بود ، می خواند :
ای وجودت بر نهال فیضِ حق بار ، ای انار
ای ز بودت قدرت یزدان پدیدار ، ای انار
من به جدّ خود رسول حق نمودم اقتد
از خفا آوردمت اینک به بازار ، ای انار
گر که «اکلاسبْ حبیبُ اله» بود قول رسول
مفتخوار از کسبْ دارد پس چرا عار ، ای انار؟
روز دیگر نیز با همان وضع ، مقداری خیارسبز بار کرد و اشعاری را هم که خاوری در وصف خیار و شرافت کسب و کار گفته بود ، خواند... .
این جریان ، ادامه پیدا کرد و به نام این واعظ نامدار ثبت شد؛ شاید چون مردم نمی دانستند یا باور نمی کردند که مدیر روزنامه « ثریا » [ میرزا محمود ] خاوری کاشانی ، مبتکر این اقدام نمادین و سراینده این اشعار بوده است . خاوری در یکی از روزهای محرم سال 1333 ه ق ، از دنیا رفت .3

**************
سقّای تشنه لب

سال 1360 در عملیات طریق القدس، از ناحیه پا مجروح شدم . با تعدادی دیگر از مجروحان با یک 130 ـ C به بیمارستان هفت تیر تهران منتقل شدیم . در بیمارستان، خانم پرستاری به اتاق ما آمد و گفت : در اتاق کناری، پسر پانزده ساله ای هست که به شدت مجروح شده ، هم اتاقی هایش هم پیر هستند و وضعیت خوبی ندارد . می آورمش این جا سرش را گرم کنید . با او صحبت کنید که کمتر درد را احساس کند . اسمش «غلامعلی بابازادگان» بود . چند تا سوند هم بهش وصل بود . جراحت غلامعلی هم از ناحیه شکم و روده بود و نباید آب می خورد . بچه اهواز بود . ازش پرسیدم : چه طور رفتی منطقه؟ گفت : «با اصرار زیاد خودم . یک تعداد کلمن به من سپردند تا به رزمنده ها آب برسانم . تا این که خمپاره خورد و مجروح شدم» .
این پسر ، ده روز توی آن اتاق، تشنگی کشید و مدام سرش را بلند می کرد و به من می گفت : «آقا جان! تشنه ام، یک قطره آب به من بده» . می گفتم : صبر کن . خوب که شدی، آب هم بهت می دهیم .
مادرش روزهای ملاقات می آمد و دور از چشم پرستارها پنبه خیس می کرد و به لب های غلامعلی می زد . این تشنگی، آن قدر اوج گرفت که اگر کسی تو اتاق بغل ، آب از پارچ به لیوان می ریخت ، غلامعلی صدای شُر شُر آب را می شنید .
روزهای آخر ، سرش را بالا می گرفت و با حالت خاصی می گفت : «آقا جان! تو را به حضرت ابوالفضل ، یک قطره آب به من بده» .
روز دهم ، ساعت دوازده شب ، چشمم به سوندهای زیر تخت او بود که دیدم پر از خون شدند . دکترها آمدند، پرستارها خیلی سریع پاراوان کشیدند و نفس مصنوعی می دادند . ما دعا می کردیم و بعد از چند لحظه، احساس کردم خلأی در آن اتاق ایجاد شد و آنها کار تنفس مصنوعی را ادامه ندادند .
غلامعلی ، دیگر تمام کرده بود . صبح که مادرش آمد و تخت پسر را خالی دید ، همان جا میان چارچوب در، روی زمین نشست و گفت : «آن دنیا به خدا خواهم گفت غلامعلی من سقا بود، ولی ده روز تشنگی کشید ...».
این قضیه ، دستمایه دومین فیلم کوتاه من با عنوان «سقّای تشنه لب» شد .4

**************
کار و افتخار

آقای دکتر محمود مرعشی، رئیس کتاب خانه آیت الله مرعشی قم می گوید : «مرحوم پدر عزیزم در زمان جوانی از وضعیت مالی مناسبی برخوردار نبودند ، و از سویی برای آن که هجوم فرهنگی بی سابقه که سوداگران برای خروج نسخه های خطی از کشورهای اسلامی تلاش گسترده ای را آغاز نموده بودند، به ناچار برای مقابله با آن، یک وعده غذای روزانه خود را ترک کردند و شب ها پس از فراغت از درس و بحث و مطالعه، در یک کارگاه برنج کوبی تا نیمه های شب کار می کردند ، همچنین نماز و روزه استیجاری به جا می آوردند و این دستمزدها را صرف تهیه و خرید نسخه های خطّی می نمودند» .
ایشان در جای دیگر نقل می کند : «نسخه خطی منحصر به فرد یک کتاب رجالی (که نسخه ای نایاب و نفیس بود) در کتاب خانه [ خاله زاده ام ] آیت الله [سیّد مهدی] لاجوردی [ در قم ] وجود داشت . این جانب، سخت پیگیر خریداری آن برای مرحوم پدرم بودم . متأسفانه ایشان به این کتاب ، علاقه بسیار داشت . من نیز پنج سال تمام دنبال آن بودم . حتی یک بار، اشک ریختم و به آقای لاجوردی اظهار داشتم : بسیار دل شکسته شدم . واپسین بار که به منزل ایشان برای زیارت خاله ام (که مادر ایشان بود) رفته بودم ، خاله ام به ایشان فرمود : «چنانچه کتاب را به ایشان ندهی، از تو دلگیر خواهم شد» .
سرانجام در همان روز ، کتاب را به این جانب واگذار نمود . سپس با سرعت به سوی منزل پدرم شتافتم و به حضور معظم له رسیدم و مژده کتاب را دادم. پدر، سر را بلند کرد ، نظری به آسمان افکند و فرمود :«فرزندم! رضایت پدر ، بزرگ ترین سرمایه ای است که خداوند به تو عنایت فرموده است» .
خدا را سپاس که توانسته ام پدر را از خود ، راضی نگاه دارم .5

**************
باید کارکرد، کار، کار

وقتی از علامه محمدتقی جعفری قدس‌سره درباره علت موفقیت شان سؤال کردند، آن فیلسوف و مفسر بزرگ جهان اسلام، در پاسخ گفتند: ... دو علت دارد: یکی اختیاری و دیگر غیراختیارى. عنصر غیراختیاری در واقع همان ذوق و عشقی است که خداوند نسبت به دانش در من قرار داد. البته، من پسر خاله خدا نیستم، بلکه این عنصر در افراد دیگری هم هست. در هر زمینه‌ای که من مطالعه می‌کردم می دیدم علاقه دارم. دلیل علمی مسئله هم این است که هر یک از علوم، بُعدی از حقیقت را نشان می‌دهند و انسان هم جویای کشف حقیقت است. عنصر دیگر اختیاری پشتکار است. استعداد و نبوغ اگر چه مهم است، ولی نباید به آنها اعتماد کرد. سال‌ها پیش که در نجف بودیم، فرق ما و طلبه‌های عرب این بود که پشتکار عجیبی داشتند و ما استعداد فراوان. خلاصه باید کاری کرد، کار، کار به استعداد نمی‌توان زیاد تکیه کرد.

پی نوشت ها :

1. شکوه فقاهت ، تهیه و نشر : مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ، 1379 ، ص 508 (به قلم : عبدالله امینی) .
2. در سایه آفتاب ، محمد حسن رحیمیان ، قم : مؤسسه پاسدار اسلام ، 1373 ، ص 109 .
3. زندگی نامه خاوری کاشانی ، گردآورنده : حسن نراقی ، تهران : انتشارات گوتنبرگ ، 1336 ، ص 28 و 29 و 47 .
4. روزنامه جام جم ، شنبه ششم اسفند 1384 (شماره 1662) ، «گفتگو با رسول ملاّقلی پور ، کارگردان فیلم های دفاع مقدّس» .
5. فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله مرعشی ، ج 33 ، قم : کتاب خانه آیت الله مرعشی ، ص 124 و 374 .
6. فروغ اندیشه، گذری بر زندگان علامه محمدتقی جعفرى

منبع: دوماهنامه حدیث زندگی ، شماره 30